چسبیدن. التصاق. التساق. التصاص. التیاط. التزاق. تغنث. (منتهی الارب) : مرتعش را کی پشیمان دیده ای برچنین چیزی تو برچسبیده ای. مولوی. ملازه، برچسبیدن با هم. لیط، برچسبیدن به دل. (منتهی الارب). و رجوع به چسبیدن شود
چسبیدن. التصاق. التساق. التصاص. التیاط. التزاق. تغنث. (منتهی الارب) : مرتعش را کی پشیمان دیده ای برچنین چیزی تو برچسبیده ای. مولوی. مَلازه، برچسبیدن با هم. لیط، برچسبیدن به دل. (منتهی الارب). و رجوع به چسبیدن شود
داخل آب روان شدن و گذشتن. به آب روان بی پایاب درآمدن و عبور کردن. خویشتن را به آب رسانیدن. غرق کردن. (آنندراج) : یکچند در زهد چو احباب زدیم آخر نقبی بگنج نایاب زدیم تا شبهه ز تسبیح و ردا برخیزد بردیم بمیخانه و بر آب زدیم. خروشی (از آنندراج). ، به پیش رفتن و پیشی گرفتن. (آنندراج)
داخل آب روان شدن و گذشتن. به آب روان بی پایاب درآمدن و عبور کردن. خویشتن را به آب رسانیدن. غرق کردن. (آنندراج) : یکچند در زهد چو احباب زدیم آخر نقبی بگنج نایاب زدیم تا شبهه ز تسبیح و ردا برخیزد بردیم بمیخانه و بر آب زدیم. خروشی (از آنندراج). ، به پیش رفتن و پیشی گرفتن. (آنندراج)