جدول جو
جدول جو

معنی برچسب زدن - جستجوی لغت در جدول جو

برچسب زدن
(مُ تَ نَ)
چسباندن و ملصق ساختن برچسب و اتیکت روی شیشۀ مشروب و دوا و جز آن
لغت نامه دهخدا
برچسب زدن
وضع العلامات
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به عربی
برچسب زدن
Label, Tag
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
برچسب زدن
étiqueter
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
برچسب زدن
标记
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به چینی
برچسب زدن
라벨을 붙이다 , 태그를 붙이다
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به کره ای
برچسب زدن
kennzeichnen
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
برچسب زدن
позначати
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
برچسب زدن
oznaczać
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
برچسب زدن
لیبل لگانا
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به اردو
برچسب زدن
লেবেল লাগানো
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
برچسب زدن
kuweka lebo
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
برچسب زدن
etiketlemek
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
برچسب زدن
ラベルを貼る , タグを付ける
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
برچسب زدن
rotular, etiquetar
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
برچسب زدن
לסמן , לתייג
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به عبری
برچسب زدن
लेबल लगाना
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به هندی
برچسب زدن
пометить , помечать
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به روسی
برچسب زدن
ติดป้าย
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
برچسب زدن
etiketteren, taggen
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
برچسب زدن
etiquetar
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
برچسب زدن
etichettare
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
برچسب زدن
memberi label
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ جَ دَ)
چسبیدن. التصاق. التساق. التصاص. التیاط. التزاق. تغنث. (منتهی الارب) :
مرتعش را کی پشیمان دیده ای
برچنین چیزی تو برچسبیده ای.
مولوی.
ملازه، برچسبیدن با هم. لیط، برچسبیدن به دل. (منتهی الارب). و رجوع به چسبیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ذَ حَ)
داخل آب روان شدن و گذشتن. به آب روان بی پایاب درآمدن و عبور کردن. خویشتن را به آب رسانیدن. غرق کردن. (آنندراج) :
یکچند در زهد چو احباب زدیم
آخر نقبی بگنج نایاب زدیم
تا شبهه ز تسبیح و ردا برخیزد
بردیم بمیخانه و بر آب زدیم.
خروشی (از آنندراج).
، به پیش رفتن و پیشی گرفتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا